❤مشتیـا❤

دلم با دلت یکی می شود اگر تو به پایم بمانی

صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | پروفایل | قالب وبلاگ

لوتی باش داش

عکس قدیمی . قدیمی.مشتیا . مشتی . داش مشتی .لوتی

 

لوتی باش

 

از خزر تا فارس پرچم بالاس

به عشق وطن و طرفدارا

 

همش با کار سرمون گرمه

همه لوتیا روی صحنه

 

یا روی تشک کشتی و یا توی محله

قهرمان من تختی شاهم کورش کبیر

دور مچم تسبیح و کت روی دوشش

 

نگو لوتیا مردن هنوز مرام هست

جیبام خالی ولی زندگی رو نباختم

 

زندگی رو بهت درس می دم که بلد شی

سرت پایین سنگین باش تا دست به عمل شی

 

همه چی حله نرو دنبال دردسر

هرچی آقات گفت آروم بگو چشم پدر

 

مشتی که هستی لوتی بمون مرد

اگه رفتنی شدی راضی نباش به موندن

 

حرف ناسزا نزن که خوب نیست

توی این معطلیا که پول نیست

 

اگه یه بیت از مولانا خوندی باس بفهمی گنج توی گور نیست

 

گنج رو پیدا کن توی خودت

من این راه رو رفتم پس  دور نیست

 

میگی مشتی

بیا تو هم لوتی باش

مثل آقا تختی

بیا تو هم لوتی باش

به عشق نعمت نفتی

بیا تو هم لوتی باش

مثل آقام فردین

بیا تو هم لوتی باش

 

لوتی باش داش

لوتی باش داش

 

مرام بزار مثل کف دست صاف باش

 

 

لوتی باش داش

لوتی باش داش

 

حبست و می کشم توی بازداشت

 

می لرزه با هام دماوند

یالا بریم کلاغ پر

 

اینقده روم حساب هست

که سیبیلم رو گرو نزاشتم

 

لوتی بمون و لوتی باش

 

یه ایرونه و لوتیاش

 

لوتی باش مثل تختی لوتی بمون مثل فردین

 

برای همه مرام بزار حتی با همین دل سنگی

 

پهلوون سرش پایین

ببینید تنش خاکیه

 

دلش از آسمونه

 

شادی دلش ننه اش کافیه

 

بزن اون زنگو

 

پهلوونها نمردن

 

یادشون خوش از تک تکشون رخصت

 

به ندرت اگه می بینی یکی مثل داداشی

 

یکی مثل پاشایی یکی مثل حجازی

 

یکی مثل من که باید خودمون رو بسازیم

 

حساب بی حساب وقتی معرفت داریم

مرد نباشی وقتی عمل نیست وقتی مرد حرفاتی

یا یا علی بگو برو سرت و خم کن لوتی

 

خوشبختی به ماشین و چیزهای پر پول نیست

 

 

میگی مشتی

 

بیا تو هم لوتی باش

 

مثل آقا تختی

 

بیا تو هم لوتی باش

 

به عشق نعمت نفتی

 

بیا تو هم لوتی باش

 

مثل آقام فردین

 

بیا تو هم لوتی باش

 

 

 

لوتی باش داش

لوتی باش داش

 

مرام بزار مثل کف دست صاف باش

 

لوتی باش داش

لوتی باش داش

 

حبست و می کشم توی بازداشت

فارس باکس
محبوب کن - فیس نما

قصه داش آکل

داش آکل

 

داش آکل . داستان داش آکل . قصه داش آکل . آکل . داش . داش آکل

 

"داش آکل" لوطی مشهور شیرازی است که خصلت‌های جوانمردانه‌اش او را محبوب مردم ضعیف و بی‌پناه شهر کرده است. اما کاکارستم که گردن‌کلفتی ناجوانمرد است و به همین سبب، بارها ضرب شست داش آکل را چشیده، به شدت از او نفرت دارد و در پی فرصتی است تا زهرش را به داش آکل بریزد و از او انتقام بگیرد.

در همین حین، حاجی صمد -از مالکان شیراز- می میرد، و داش آکل را وصی خود قرار می دهد. داش آکل، با اینکه آزادی خود را از همه چیز بیشتر دوست دارد، به ناچار این وظیفه دشوار را به گردن می‌گیرد. او با دیدن مرجان، دختر چهارده ساله‌ی حاجی صمد، به وی دل می‌بازد. اما اظهار عشق به مرجان را خلاف رویه‌ی جوانمردی و عمل به وظیفه‌ی خود می‌داند. در نتیجه، این راز را در دل نگه می‌دارد. در عوض، طوطی‌ای می‌خرد، و درد‌ دلش را به او می‌گوید.

از آن پس، داش آکل، قرق کردن سرِ گذر و درگیری با سایر لوطی‌ها و اوباش را ترک می‌کند و اوقات خود را صرف رسیدگی به اموال حاجی و خانواده‌ی او می‌کند.

بر این منوال، هفت سال می گذرد تا این‌که برای مرجان، خواستگاری پیدا می شود. داش آکل به عنوان آخرین وظیفه‌ی خود، وسایل ازدواج مرجان را فراهم می‌کند و او را به خانه‌ی بخت می‌فرستد.

همان شب، در حال نشستن داش آکل در میدان‌گاهی محله -در حالی که مست است- کاکارستم سر می رسد. با داش آکل یکی به دو می‌کند و در نهایت با او گلاویز می‌شود؛ و سرانجام، با قمه، زخمی‌اش می‌کند.

فردای آن روز، وقتی پسر بزرگ حاجی صمد بر بالین داش آکل می‌آید، او طوطی‌اش را به وی می سپارد و کمی بعد، می‌میرد.

عصر همان روز، مرجان قفس طوطی را جلوش گذاشته است و به آن نگاه می‌کند، که ناگهان طوطی با لحن داشی "خراشیده‌ای" می‌گوید: «مرجان... تو مرا کشتی... به کی بگویم... مرجان... عشق تو... مرا کشت.»

فارس باکس
محبوب کن - فیس نما
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 19 صفحه بعد